قرآن كريم براى پيشگيرى از جرم و خشكاندن علل و ريشههاى آن، مقرّرات بديعى را ارائه داده است كه شامل پيشگيرى اصلاحى، وضعى و كيفرى مىشود. بر اين اساس، تنها با يكى از اين شيوهها نمىتوان از وقوع جرم و انحراف و ناهنجارىهاى اجتماعى پيشگيرى كرد، بلكه بايد از هر سه روش در كنار هم، براى تحقق اين هدف بهره برد. از آنجا كه قرآن كتاب هدايت و انسانسازى است، علاوه بر اينكه استفاده از ساير انواع پيشگيرى را امرى بايسته و ضرورى مىداند، بر پيشگيرى اصلاحى و بازسازى شخصيت مجرمان تأكيد خاصى دارد.
اين نوشتار با هدف بررسى و تبيين ديدگاه قرآن در زمينه پيشگيرى از جرم و با رويكرد نظرى و تحليلى به موضوع مورد بحث مىپردازد. از جمله يافتهاى مهم اين تحقيق، اثبات جامعيت و فراگير بودن شيوه پيشگيرى موردنظر قرآن كريم است.
پيشگيرى اصلاحى، پيشگيرى كيفرى، پيشگيرى وضعى، اعتقادات دينى، جرم و مجرم.
پيشگيرى از جرم كه مؤثرترين و بهترين راه مبارزه با رفتار كجروانه و ناهنجارىهاى اجتماعى است، جايگاه والا و ارزشمندى در سياست جنايى كشورها دارد. از ديدگاه علمى، جلوگيرى از بروز هر مفسده و معضل اجتماعى و فردى، بهترين شيوه مبارزه با آن است. اين مهم، از نظر اقتصادى نيز باصرفه است؛ چراكه نيرو و مدت زمان زيادى در مسير مبارزه با آن به هدر نمىرود.
پيشگيرى از جرم طبق تعريف «لايحه پيشگيرى» عبارت است از: «پيشبينى، شناسايى و ارزيابى خطر وقوع جرم و اتخاذ تدابير و اقدامات لازم براى از بين بردن يا كاهش آن.» در طول قرون متمادى، اتخاذ چنين تدابير و اقدامات به منظور حفظ حقوق فردى و اجتماعى و تأمين امنيت همهجانبه افراد، توجه دانشمندان علوم مختلف و سياستمداران را به خود معطوف داشته است. ديدگاههاى مختلف و احيانا متضادى در اين مقوله ابراز گرديده و بر اساس آنها تدابير پيشگيرانه و اقدامات متعددى اتخاذ شده است.
اما هيچكدام از اين شيوهها و تدابير نتوانستند جلوى رشد فزاينده جرايم را بگيرند و تمامى آنها در ميدان آزمون و خطا با شكست و ناكامى قطعى مواجه شدند و در مقابل، هر روز شاهد شيوع افسار گيسخته جرايم و ناامنى مىباشيم.
شكست تمامى اين راهحلهاى بشرى اين حقيقت را به وضوح به اثبات مىرساند كه بشر با اتكاى صرف به عقل خود، بدون استمداد از آموزههاى وحيانى، نمىتواند برنامه جامعى را براى پيشگيرى تدوين و بر طبق آن با ناهنجارىها و كجروىها مبارزه كند. از اينرو، ضرورى است كه به منظور پيشگيرى از جرايم و شيوع و گسترش آنها از آموزههاى قرآنى استفاده كرد. قرآن در اين زمينه شيوههاى متعددى را (نظير پيشگيرى اصلاحى، كيفرى و وضعى) معرفى كرده است كه هريك از آنها بخشى از راهحل فراگير و راهبردى قرآن را در مبارزه با جرايم تشكيل مىدهد و همه آنها مكمل يكديگرند. جرمشناسان معروف نيز در سالهاى اخير پس از نظريهپردازىهاى متعدد، به اين نتيجه رسيدهاند كه هيچيك از انواع پيشگيرى به تنهايى كارايى لازم را ندارد، بلكه هر سه در كنار هم يك سياست جنايى كامل را در امر پيشگيرى از جرم تشكيل مىدهند.
اهميت و لزوم بررسى اين موضوع از ديدگاه متقنترين منبع دينى ما، يعنى قرآن، بر كسى پوشيده نيست تا روشن شود كه اين كتاب آسمانى براى اين بزرگترين معضل اجتماعى انسانها در طول تاريخ چه راهكارها و رهنمودهايى ارائه داده است.
مقاله حاضر، عمدتا بخشى از آيات مربوط به اين موضوع را (از آيه 75 سوره «كهف» تا آيه 20 سوره «نور») مورد مطالعه و بررسى قرار داده است. البته فقط به آياتى استناد شده است كه دلالت روشن بر انواع پيشگيرى داشتهاند.
درباره پيشگيرى از جرم از ديدگاه قرآن، مقالات متعدد و ارزشمندى به رشته تحرير درآمده است. ولى هريك از اين آثار از جنبه و زاويه خاصى اين موضوع را مورد بررسى و تحقيق قرار داده و عمدتا بخشى از آموزههاى پيشگيرى قران را به بحث گذاشتهاند. اين مقاله در عين اختصار درصدد توضيح و تبيين اين ايده برآمده است كه اين كتاب الهى راهحل جامع و كاملى را براى رفع اين معضل ديرينه جامعه بشرى ارائه داده است. در صورت عملى شدن اين روش، اين مشكل براى هميشه برطرف خواهد شد.
از جمله برنامههاى جامع قرآن كريم، راهكارها و آموزههايى است كه براى پيشگيرى از جرايم و خشكاندن علل و عوامل آن و تأمين امنيت جامعه فراروى جامعه انسانى قرار داده است؛ برنامهاى كه در نوع خود بىنظير مىباشد. قرآن كريم با برنامه اصلاحى، مانع از تصميم قطعى مجرم به ارتكاب جرم و ورود او به زندگى مجرمانه مىگردد. همچنين با راهنمايىهاى معقولانه و زيركانه، جرم را در مرحله عملياتى و اقدام، خنثا و متوقف مىسازد. نيز با دستور به مجازات مجرمان و ضمانت اجراى كيفرى و ارعاب ناشى از آن، به پيشگيرى كيفرى از جرم مىپردازد.
هنگامى يك برنامه پيشگيرى كامل، فراگير و واقعبينانه است كه براى تمامى مراحل و زمينههاى ارتكاب جرم طراحى و اجرا شود و در همه آنها وظيفه بازدارندگى را به نحو شايسته انجام دهد. بر اساس تحليل روانشناسانه، معمولاً افراد مراحل زير را در هنگام ارتكاب جرم طى مىكنند: اولاً، آگاهانه و بر اساس اراده و اختيار به منظور جلب منفعت مادى و دفع ضرر، تصميم به ارتكاب جرم مىگيرند؛ و ممكن است زمينهساز چنين اقدامى، عوامل پنهان و آشكار مختلف اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى باشد. ثانيا، در هنگام اجراى اين تصميم، سعى مىكنند ضمن كسب سود، از ضررهاى ناشى از اقدام مجرمانه (نظير دستگيرى، آبروريزى، تحقير و مجازات) نيز مصون بمانند. ثالثا، اهداف و آماج سهلالوصول و بدون حافظت مؤثر را به عنوان طعمه برمىگزينند. بنابراين، براى هر فرد در هنگام ارتكاب جرم و عملى كردن آن، عوامل زير تعيينكننده است: محاسبه و تضمين سود، احتراز از خطرات و عوارض منفى ارتكاب جرم و فقدان مانع و رادع مؤثر، وجود يك آماج مستعد (بزه ديده)، اعم از انسان و اشيا. هيچ عاقلى بدون در نظر گرفتن اين عوامل دست به ارتكاب جرم نمىزند. 2
قرآن كريم با طراحى يك سياست فراگير، با همه اين مراحل و عوامل به مبارزه برخاسته است؛ با پيشگيرى اصلاحى، تعليم و تربيت فردى و اجتماعى بر اساس آموزههاى وحيانى و تقويت جنبههاى معنوى و رفع فقر و ايجاد تعهدات مذهبى و حل مشكلات اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى، درصدد تأثيرگذارى در مرحله تصميمگيرى افراد است تا آنان با اتخاذ تصميمهاى غلط و ناروا وارد دنياى جرم و جنايت و خلافكارى نشوند. در صورتى كه شيوههاى مرحله اول مؤثر واقع نشود و فرد تصميم قاطع به ارتكاب جرم بگيرد، قرآن با راهنمايى به استفاده از پيشگيرى وضعى از طريق كاهش فرصتها و دستاوردها و موقعيتهاى ارتكاب جرم و سلب ابزار و آلات آن و افزايش ميزان خطر دستگيرى و حفاظت از آماج جرم، وقوع جرم را ممتنع و خنثا مىنمايد يا حداقل كاهش مىدهد. مطابق اين شيوه، بايد وضعيتى ايجاد شود كه تحقق عمل مجرمانه دشوار و پرخطر يا ناممكن گردد. 3 نيز با دستور به مجازات مجرمان و ايجاد رعب در بين همه آنانى كه مستعد ارتكاب جرم هستند، ما را به پيشگيرى كيفرى رهنمون كرده است.
قرآن كريم براى پيشگيرى از جرم، برخلاف مكتب تحققى و پوزيتيويستى، تنها به اصلاح مجرم و رفع زمينههاى فردى و اجتماعى گرايشهاى مجرمانه، بسنده نكرده است و نيز همانند مكاتب سزادهى تنها پيشگيرى كيفرى و مجازات مجرم را توصيه نكرده است، بلكه سياست پيشگيرى فراگير و واقعبينانهاى را در اين زمينه ارائه داده است. و اين همان ديدگاه و نتيجهاى است كه امروز جرمشناسان و حقوقدانان پس از سالها بحث و جدل بدان دست يافتهاند و رسما اعلام كردهاند كه براى مبارزه با جرايم بايد از همه روشهاى پيشگيرى در كنار هم استفاده كرد و همه آنها مكمل يكديگرند. 4
اينك هر سه نوع اين پيشگيرى را بر اساس آيات قرآن به طور خلاصه مورد بررسى قرار مىدهيم:
در پيشگيرى اصلاحى سعى بر اين است كه با تعليم و تربيت صحيح افراد، رشد و تعالى فكرى و فرهنگى جامعه، شناخت علل و زمينههاى اجتماعى ارتكاب جرم و برطرف كردن آنها، از شكلگيرى تمايلات مجرمانه در افراد جلوگيرى شود. همچنين با انجام اصلاحات فردى و اجتماعى و رفع مشكلات آحاد جامعه (نظير فقر و بيكارى) و تأمين نيازهاى حياتى و تقويت نهادهاى اجتماعى (همانند خانواده و مدرسه) و ترويج اخلاق و ارزشهاى انسانى، مانع از كشيده شدن افراد به زندگى مجرمانه گردد.
قرآن كريم بيش از همه، به اصلاح و تربيت افراد و سوق دادن آنان به اخلاق و كارهاى نيك و جلوگيرى انسانها از ارتكاب جرم و گناه، اهتمام ورزيده است تا جايى كه رسالت اصلى اين كتاب آسمانى را هدايت و اصلاح جامعه انسانى قلمداد كرده است. اصلىترين و مهمترين آموزه قرآن براى پيشگيرى از جرايم و ناهنجارىهاى اجتماعى، آموزههاى تربيتى و اصلاحى است، به گونهاى كه آموزهها و شيوههاى ديگر (نظير پيشگيرى كيفرى و وضعى) امر فرعى در فرايند مبارزه با جرم محسوب مىشوند. در ذيل، به برخى از آموزههاى تربيتى و اصلاحى قرآن اشاره مىشود:
آموزهها و باورهاى دينى و ترويج و تقويت آنها علاوه بر اينكه رشد و تعالى روحى و معنوى انسان را تضمين مىنمايد و او را به هدف والايى كه براى آن خلق شده نزديك مىكند، نقش خارقالعادهاى در كاهش و پيشگيرى از وقوع جرم و انصراف درونى انسان از اعمال مجرمانه و تبهكارانه دارد و حتى افراد را از دست زدن به اعمالى كه دون شأن و منزلت انسانى آنهاست باز مىدارد. هرقدر عمق اين باورها در وجود انسان بيشتر باشد به همان ميزان تأثيرگذارى آنها بر رفتار انسان بيشتر خواهد بود. در مقابل، منشأ بسيارى از جرايم و گناهان، فقدان يا ضعف ديندارى افراد مىباشد. از اينرو، متوليان فرهنگى و مذهبى براى تقويت هرچه بيشتر اعتقادات و ايمان مذهبى و جلوگيرى از ضعف و افول آنها، بايد تدابير و اقداماتى را اتخاذ نمايند. منابع دينى ما، بخصوص قرآن، به معرفى حقايقى پرداختهاند كه هم از بعد علمى و يقينى در اصلاح رفتار ما تأثير اساسى دارد و از انحراف و كژروى انسان پيشگيرى مىكند و هم از بعد ايمانى و اعتقادى در رفتار و اعمال ما تأثير ژرف و عميقى دارد. در ذيل، به مهمترين آنها اشاره مىشود:
1. علم و يقين به حقايق و معارف: از بعد علمى، قرآن كريم حقايقى نظير وجود خدا را با آن اوصاف و ويژگىها، معاد و پاداش و كيفر بر طبق اعمال خوب و بد انسان و... معرفى كرده است كه هر انسان مسلمانى ملزم است به اين حقايق و معارف بر اساس ادلّه عقلى متقن، علم و يقين پيدا كند؛ سپس نسبت به آنها ايمان و باور عميق داشته باشد. اين علم و يقين در اصلاح رفتار و پيشگيرى او از انحراف و ارتكاب گناهان تأثير بسزايى دارد؛ زيرا يكى از عواملى كه در رفتار ما نقش تعيينكننده دارد، علم و آگاهى درست است. در واقع، اين بينش ماست كه به گرايشها و رفتارهاى ما جهت مىدهد. نوع انتخاب هر كس در هر زمينهاى، بستگى تام به ميزان بينش و آگاهى او دارد. به همين دليل، قرآن دستور مىدهد كه تنها از علم و يقين پيروى كنيد: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»(اسراء: 36)؛ هرگز از چيزى كه به آن علم ندارى پيروى مكن. اين كتاب آسمانى بر اصلاح بينشها و نگرشها تأكيد فراوانى كرده و از انسانها خواسته است كه گزينشهايشان مبتنى بر علم و آگاهى درست باشد نه از روى تقليد، 5 تعصب، 6 لجاجت، ظن و گمان، 7 ميلها و هواهاى نفسانى. قرآن كريم گرايشهاى مقلّدانه، متعصبانه و لجوجانه را به شدت مورد نكوهش قرار داده است.
2. اعتقاد به علم نامحدود الهى: يكى از مهمترين اعتقادات بازدارنده از ارتكاب گناهان و جرايم، علم و آگاهى نامحدود خداوند به همه موجودات و از جمله انسان و اعمال و رفتار اوست. از نظر قرآن، همه موجودات در محضر خداوند قرار دارند: «إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدا» (نساء: 33)؛ خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است. هيچ چيزى در آسمان و زمين بر خدا مخفى و پنهان نيست: «إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَىَ عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء.» (آلعمران: 5) خداوند همه چيز را مىبيند و تحت اشراف علمى او مىباشد «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى» (علق: 14)؛ آيا او نمىداند كه خداوند همه اعمال او را مىبيند؟ خداوند حتى از مخفىترين مخفىها نيز آگاه است: «وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى» (طه: 7)؛ اگر سخن آشكارا بگويى (يا مخفى كنى) او پنهانىها و حتى پنهانتر از آن را نيز مىداند. انسان نيز به عنوان جزئى از عالم هستى تحت نظارت و احاطه علمى خداى متعال قرار دارد. علاوه بر اعمال و رفتار ظاهرى انسان، افكار، نيات، خطورات قلبى و حديث نفسى او نيز براى خداوند معلوم و مشهود است: «وَهُوَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ» (انعام: 3)؛ اوست خداوند در آسمانها و در زمين، پنهان و آشكار شما را مىداند و از آنچه (انجام مىدهيد و) به دست مىآوريد با خبر است. نيز مىفرمايد: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» (ق: 16)؛ ما انسان را آفريديم و وسوسههاى نفس او را مىدانيم. «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»(حديد:4)؛ و او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند نسبت به آنچه انجام مىدهيد بيناست.
ايمان و اعتقاد به اين آموزهها موجب مىشود كه انسان هميشه خود را تحت احاطه علمى بىپايان و نظارت دقيق خداوند متعال بداند و نه تنها در ظاهر از كژروىها و اعمال ناپسند خوددارى كند، بلكه در باطن نيز افكار ناپسند و نيات شوم را به دل راه ندهد. از آنرو كه اعمال و رفتار انسان تبلور افكار و مقاصد اوست، طبيعى است كه با كنترل افكار و انديشهها، رفتار انسان نيز اصلاح، و ريشه انحراف و ناهنجارىها از بن قطع خواهد شد، 8 مشروط بر اينكه ايمان به اين مطلب واقعا در دل او رسوخ كرده و به صورت يك باور قطعى رسيده باشد. 9 در حديثى از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله مىخوانيم: «برترين مرحله ايمان انسان اين است كه بداند هر جا باشد خدا با اوست.» 10 در روايتى ديگر آمده است: «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك»؛ 11 خدا را آنچنان عبادت كن كه گويى او را مىبينى و اگر تو او را نمىبينى، او تو را به خوبى مىبيند.
امام موسى كاظم عليهالسلام نيز به يكى از فرزندان خود مىفرمايد: «فرزند عزيزم، بپرهيز از اينكه خداوند تو را در حال ارتكاب معصيتى ببيند كه از آن منعت كرده است، و بپرهيز از اينكه خداى تعالى تو را در مقام طاعتى كه به آن مأمورت ساخته است نيابد.» 12
3. ايمان و التزام عملى به توحيد در عبادت: از نظر اسلام، مؤمن و موحّد واقعى كسى است كه علاوه بر اعتقاد راسخ به توحيد ذاتى، صفاتى و افعالى، به توحيد در عبادت و اطاعت خدا نيز ملتزم و پايبند باشد. تا انسان همه مراحل توحيد را طى نكند، مؤمن و موحّد واقعى محسوب نمىشود. 13 مفهوم توحيد در عبادت اين است كه انسان اولاً، تنها خداوند را مورد پرستش، تقديس و تنزيه قرار دهد؛ در غير اين صورت، از جرگه اهل توحيد و حوزه اسلام خارج خواهد بود. و ثانيا، بايد در تمام امور زندگى مطيع و تسليم محض در مقابل خداوند باشد. 14
«وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَـها وَاحِدا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ»(توبه: 31)؛ پيروى از شيطان، 15 و هواى نفس 16 با روح عبوديت و بندگى منافات دارد و همچنين فرمانبرى و اطاعت بدون قيد و شرط از افراد ديگر جايز نيست. قرآن در مذمّت اهل كتاب مىفرمايد: «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابا مِن دُونِ اللّهِ.»(توبه: 31)
طبيعى است وقتى انسان در مقام عمل، موحّد واقعى و مطيع اوامر و نواهى الهى باشد، از ارتكاب جرايم كه به شدت با مقام عبوديت او تنافى دارد و مورد نهى خداست، خوددارى مىكند و در ميدان تلاش و مسابقه به منظور دستيابى به مقام قرب الهى، به سوى نيكىها و اعمال پسنديده مىرود و به مرحلهاى از رشد و تعالى معنوى مىرسد كه هرگز تمايل به ارتكاب گناه و جرايم در او پديد نمىآيد.
4. ايمان به معاد و دادگاه عدل الهى: يقين به قيامت و روز جزا نقش مهمى در پيشگيرى و كاهش جرايم و مفاسد دارد؛ زيرا انسان از نظر خواست طبيعى و فطرى منفعتخواه، و از ضرر و زيان خويش به شدت متنفر و گريزان است. جلب منفعت و دفع ضرر، اعم از مادى و معنوى، در تمام ادوار زندگى محور فعاليتهاى او را تشكيل مىدهد. انسان عاقل هيچگاه آگاهانه دست به كارى نمىزند كه صد درصد به ضرر او باشد. 17
بر اين اساس، كسى كه به وجود خدا و دادگاه عدل الهى علم و ايمان دارد، مىداند كه ارتكاب جرايم، قانونشكنى، تعدّى به حقوق ديگران و عدم پاىبندى به اخلاق و ارزشهاى انسانى به دليل عذابها و شكنجههاى طاقتفرساى اخروى، «ضرر محض» است و بلكه زيان و خسران بالاتر از آن تصور نمىشود. شدت عذاب به گونهاى است كه طبق آيات صريح قرآن، گنهكار دوست مىدارد عزيزترين عزيزان خويش، يعنى فرزندان، همسر، برادر، فاميل و قبيلهاش كه همواره از او حمايت مىكردند، بلكه تمام كسانى را كه در روى زمين هستند فدا كند تا مايه نجات او در برابر آن عذاب هولناك گردد: «يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِيهِ وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْويهِ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعا ثُمَّ يُنجِيهِ.» (معارج: 11ـ14) عذاب الهى آنچنان وحشتناك و هولانگيز است كه ظالمان حاضرند بزرگترين رشوهاى را كه مىتوان تصور كرد، براى رهايى از آن پرداخت كنند اما كسى از آنها نمىپذيرد: 18 «وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِي الأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ.» (يونس: 54) دو آيه اول سوره «حج» مقدّمات هولانگير و وحشتناك قيامت و زلزله عظيم رستاخيز را به تصوير كشيده و عموم مردم را بدون استثنا مورد خطاب قرار داده و به آنها هشدار مىدهد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ» (حج: 2)؛ اى مردم، از پروردگارتان بترسيد، و پرهيزگارى پيشه كنيد كه زلزله رستاخيز، جريان مهم و عظيمى است. روزى كه زلزله رستاخيز را مشاهده كنيد آنچنان وحشت سر تا پاى همه را فرا مىگيرد كه مادران شيرده از كودك شيرخوارشان غافل مىشوند و هر باردارى (در آن صحنه باشد) جنين خود را سقط مىكند. مردم را به صورت مستان مىبينى، در حالى كه مست نيستند؛ ولى عذاب خدا شديد است كه اينچنين هول و وحشت به دلها افكنده و انسانها را از خود بىخود ساخته است.
طبق اين آيه، راه نجات از عذابهاى وحشتناك و خطرهاى عظيم قيامت، تقوا و پرهيزگارى است؛ زيرا ياد قيامت، موجب ايجاد نيروى بازدارنده از انحراف و كژروىها مىگردد. علاقه و محبت مادر شيرده نسبت به نوزاد، از قوىترين علاقهها وجذابيتهاست. خداوند براى بيان شدت سختى قيامت، به قطع اين رابطه نيرومند مثال زده است، وگرنه در قيامت، هيچ مادر باردار يا شيردهى وجود ندارد. حوادث سخت قيامت، هم عاطفه را مىگيرد «تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ» و هم عقل را: «تَرَى النَّاسَ سُكَارَى». 19 بنابراين، اين مستى به اين دليل است كه از شدت ترس از عذاب الهى دچار دهشت و حيرت شدهاند و در نتيجه، عقلهايشان را از دست دادهاند. 20
بدون ترديد، اعتقاد راسخ به اين آموزهها بزرگترين سد را در برابر هرگونه ظلم و تعدى و تجاوز به حقوق ديگران ايجاد مىكند. منافع زودگذر و زوالپذيرى كه انسان از طريق تجاوز به حقوق ديگران كسب مىكند، در مقايسه با ميزان سختى و شدتى كه در برابر آن قرار داده شده، به قدرى حقير و ناچيز است كه هيج انسان عاقل و دورانديشى حاضر به چنين معامله زيانبارى نخواهد شد.
و از آن طرف، يقين دارد كه انجام كار نيك و رعايت مسئوليت و التزام به اخلاق و قانون به دليل پاداشهاى ابدى اخروى «سود و فايده محض»، آن هم از نوع والاترين و پايدارترينش را براى او به دنبال دارد؛ از اينرو، با تمام وجود سعى مىكند كه ملتزم به آنها باشد.
قرآن نيز طبق اين اصل روانشناسى مىفرمايد: «مَنْ عَمِلَ صَالِحا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» (فصلت: 46)؛ هر كسى عمل صالحى انجام دهد نفعش براى خود اوست، و هر كسى بدى كند به خويشتن بدى كرده، و پروردگار تو به بندگان هرگز ظلم و ستم نمىكند. همچنين در جاى ديگر مىفرمايد: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا...» (اسراء: 7)؛ اگر نيكى كنيد به خود نيكى كردهايد و اگر بدى كنيد به خود بدى كردهايد.
قرآن براى ترغيب افراد به كارهاى نيك و اجتناب آنان از گناهان و جرايم، آموزهها و تعاليم خود را كاملاً هماهنگ با اين خواست فطرى انسان كرده است. هنگامى كه جرايم و گناهان را معرفى مىكند بلافاصله متذكر عذابهاى وحشتناك و ضررهاى اخروى آنها مىشود و بعكس، در كنار اعمال صالح، پاداشهاى عظيم اخروى آنها را بازگو مىكند. براى نمونه، در ذيل به چند آيه در اين زمينه اشاره مىشود:
ـ «يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدا وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدا» (مريم: 85ـ86)؛ پرهيزگاران را دستهجمعى با عزت و احترام به سوى خداوند رحمان، به سوى بهشت و پاداشهاى او راهنمايى مىكنيم. در مقابل، مجرمان را در حالى كه تشنهكامند به سوى جهنم مىرانيم.
ـ «قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابا نُكْرا» (كهف: 87)؛ [ذوالقرنين] گفت: اما كسى را كه ستم كرده است (يعنى مشرك بوده و يا مسير فساد و عصيان در پيش گرفته است) مجازات خواهيم كرد. سپس به سوى پروردگارش بازمىگردد و خداوند او را به صورت بىسابقهاى كه گمان نمىكند عذاب خواهد كرد. 21
ـ «وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى»(كهف: 88)؛ و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداش نيكو خواهد داشت.
ـ «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً» (كهف: 107)؛ كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترين و برترين باغهاى بهشت منزلگاهشان است. 22 و از آنرو كه كمال يك نعمت در صورتى خواهد بود كه دست زوال به دامن آن دراز نشود، بلافاصله اضافه مىكند: «خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً»؛ آنها جاودانه در اين باغهاى بهشت خواهند ماند. و با اينكه طبع مشكلپسند و تحولطلب انسان دايم تقاضاى دگرگونى و تنوع و تحول مىكند، اما ساكنان فردوس هرگز تقاضاى نقل مكان و تحول از آن نخواهند كرد. 23
ـ «إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ»(حج: 14)؛ خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهايى از بهشت وارد مىكند كه نهرها زير درختانش جارى است. خدا هر چه را اراده كند، انجام مىدهد.
ـ «فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» (حج: 50)؛ بگو: اى مردم، من تنها براى شما انذاركننده آشكارى هستم. كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، آمرزش خدا و روزى پر ارزشى در انتظار آنها است.
در سوره «طه» در مورد پاداش نيكوكاران و عذاب بدكاران چنين مىگويد: «إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِما فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى» (طه: 74)؛ هر كس بىايمان و گنهكار در محضر پروردگار در قيامت بيايد آتش سوزان دوزخ براى اوست. مصيبت بزرگ او در دوزخ اين است كه نه مىميرد و نه زنده مىشود. «لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى»، بلكه دايم در ميان مرگ و زندگى دست و پا مىزند؛ حياتى كه از مرگ تلختر و مشقّتبارتر است. و هر كس در آن محضر بزرگ، با ايمان و عمل صالح وارد شود، درجات عالى در انتظار اوست. «وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى» (طه: 75)؛ بهشتهاى جاويدانى كه نهرها از زير درختانش جارى است، و جاودانه در آن خواهند ماند: «جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا.» و اين است پاداش كسى كه با ايمان و اطاعت پروردگار خود را پاك و پاكيزه كند: «وَذَلِكَ جَزَاء مَن تَزَكَّى.» (طه: 76)
در واقع، قرآن آموزههاى تربيتى خود را بر دو اصل اساسى «بشارت» و «انذار» يا «تشويق» و «تهديد» مبتنى كرده است. انسان بايد در برابر انجام كار نيك تشويق شود، و در برابر كار بد كيفر بيند تا انگيزه بيشترى براى پيمودن مسير اول و گام نگذاردن در مسير دوم پيدا كند.
تشويق به تنهايى براى تربيت و اصلاح فرد و جامعه كافى نيست؛ زيرا انسان در اين صورت، مطمئن است انجام گناه براى او خطرى ندارد. ترس و تهديد تنها نيز موجب از بين رفتن انگيزه و علاقه افراد نسبت به انجام كارهاى مثبت مىشود.
كسانى كه تصور مىكنند تشويق تنها براى تربيت انسان كافى است، و بايد تنبيه و تهديد و كيفر را بكلى كنار گذاشت، سخت در اشتباهند. افرادى هم كه پايه تربيت را تنها بر ترس و تهديد مىگذارند و از جنبههاى تشويقى غافلند، در گمراهى و بىخبرى به سر مىبرند.
هر دو گروه مزبور در شناخت انسان در اشتباهند؛ چراكه توجه ندارند انسان مجموعهاى است از بيم و اميد؛ هم حبّ ذات و علاقه به حيات دارد و هم نفرت از فنا و نيستى؛ يعنى تركيبى است از جلب منفعت و دفع ضرر. آيا انسانى كه ابعاد روحش را اين دو تشكيل مىدهد ممكن است پايه تربيتش تنها روى يك قسمت باشد؟
تعادل ميان اين دو لازم است. اگر تشويق و اميد از حد بگذرد باعث جرئت و غفلت مىشود و اگر بيم و انذار بيش از اندازه باشد نتيجهاش يأس و نوميدى و خاموش شدن شعلههاى عشق و تحرك است. به همين دليل است كه در آيات قرآن، «نذير» و «بشير» يا «انذار» و «بشارت» در كنار هم آمده است. 24
اثراتى كه ايمان به زندگى پس از مرگ مىتواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشويق افراد به رعايت اصول و ارزشهاى انسانى داشته باشد به مراتب بيش از اثرات دادگاهها و كيفرهاى معمولى است؛ چراكه مشخصات دادگاه رستاخيز با دادگاههاى معمولى بسيار متفاوت است. قرآن درباره خصوصيات دادگاه روز جزا مىفرمايد: «وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ»(انبياء:47)؛ ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت نصب مىكنيم. به هيچكس در آنجا كمترين ظلم و ستمى نمىشود. اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل كار نيك و بدى باشد، ما آن را حاضر مىسازيم و مورد سنجش قرار مىدهيم و همين قدر كافى است كه ما حسابگر اعمال بندگان باشيم.
در آن دادگاه، نه تجديدنظر و نه زر و زور و پارتى وجود دارد كه مجريان عدالت را از حق منحرف كند و نه ارائه مدارك دروغين در آن فايدهاى دارد؛ چون همه چيز از جمله خود اعضا و جوارح و اعمال و افكار انسان جان مىگيرند و به زبان مىآيند، اعمال كوچك و بزرگ انسان را بازگو مىكنند، اطراف هر كسى را اعمال تجسّميافتهاش احاطه مىكند و به صورت نعم بهشتى و عذاب جهنمى درمىآيد. 25 قرآن كريم مىفرمايد: «وَاتَّقُواْ يَوْما لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ» (بقره: 48)؛ از روزى بپرهيزيد كه هيچ كس به جاى ديگرى جزا داده نمىشود و نه شفاعتى از او پذيرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل، و نه كسى به يارى او مىآيد.
اعمال مجرمانه و گناهان انسان، با ايمان به خدا و آخرت نسبت معكوس دارند؛ يعنى به هر نسبت كه ايمان قوىتر باشد گناه كمتر است. حتى از برخى تعبيرات استفاده مىشود كه انسان اگر گمانى به وجود قيامت داشته باشد نيز از انجام بسيارى از اعمال خلاف خوددارى مىكند، 26 چنانكه درباره كمفروشان مىفرمايد: «أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ»(مطففين: 4و5)؛ آيا آنها گمان نمىكنند كه براى روز بزرگى مبعوث مىشوند؟
منابع دينى ما داراى غنىترين و والاترين اصول و ارزشهاى اخلاقى است كه نمونههاى آن را در هيچ مكتب ديگرى نمىتوان يافت. هيچ دين و مكتبى به اندازه اسلام به معرفى حقايق اخلاقى نپرداخته و به نقش والاى اخلاق در تعالى روحى و معنوى انسان تأكيد نكرده است. اسلام نهايت سعى خود را در ترويج، گسترش و نهادينه كردن اخلاق و ارزشهاى انسانى و زدودن رذايل و صفات مذموم اخلاقى نموده است. هدف اصلى اسلام از اين كار در درجه اول، دستيابى افراد به تعالى روحى و معنوى و در درجه دوم، حل مشكلات و تنظيم روابط اجتماعى آنان است. طبيعى است اگر افراد جامعهاى خود را به ارزشها و كمالات اخلاقى بيارايند، نه تنها به حقوق ديگران تجاوز نمىكنند و مرتكب جرم و جنايت نمىشوند، بلكه از اموال و امكانات شخصى خود نيز در راه احسان، نيكى، ايثار، انفاق، خدمت به مردم، صدقه و... در جهت رفع مشكلات و گرفتارى ديگران بهره مىگيرند. حاكميت اين فرهنگ و ارزشهاى اخلاقى در يك جامعه سرمايه گرانبها و پشتوانهاى غنى و مطمئن است كه افراد آن را از بسيارى از كجروىها و انحرافات فكرى و عملى مصون مىدارد.
بعكس، اگر در جامعهاى به جاى كمالات و ارزشهاى مثبت اخلاقى، رذايل و صفات مذموم و منفى اخلاقى، نظير خودخواهى، شهوترانى، منفعتطلبى، حرص و طمع، دنياپرستى و...، رشد و گسترش يابد، آمار جرايم و جنايات به گونه وحشتناكى سير صعودى پيدا خواهد كرد. تأثير صفات منفى اخلاقى در پيدايش و رشد و گسترش جرايم بسيار روشن است. مثلاً يكى از دلايل عمده ارتكاب جرايم مالى، حرص و طمع بسيار است كه باعث به وجود آمدن جرايمى از قبيل كلاهبردارى، سرقت، خيانت در امانت، غصب و... مىشود. امام على عليهالسلام سرچشمه بسيارى ار شرارتها و تبهكارىها را رذايل اخلاقى مىداند: «سِلَاحُ الشَّرِّ الْحِقْدُ»؛ 27 كينهتوزى سلاح شرارت است. نيز مىفرمايد: «سَبَبُ الْفِتَنِ الْحِقْدُ»؛ 28 كينهتوزى علت فتنههاست. آن حضرت همچنين حرص و آز را موجب بسيارى از نابهنجارىها مىداند: «الْحِرْصُ مُوقِعٌ فِى كَثِيرِ الْعُيُوبِ (كَبِيرِ الذُّنُوبِ).» 29
در اينجا به تناسب آيات مورد بحث، تنها به دو نمونه از ارزشهاى اخلاقى كه نقش مؤثرى در پيشگيرى از جرايم دارد اشاره مىشود:
1. تقوا عامل بازدارنده از جرم: در آيات متعدد قرآن، از تقوا به عنوان مهمترين ارزش اخلاقى ياد شده است كه انسان را به انجام وظايف خود و اجتناب از گناهان و جرايم ملزم مىكند. كسى كه متصف به اين صفت والا و گرانبها باشد همواره دامنش از آلودگىها پاك خواهد بود.
تقوا در اصل از ماده «وقايه» به معناى نگهدارى يا خويشتندارى است و در اصطلاح آيات و روايات، به معناى نيروى كنترل درونى است كه انسان را در برابر طغيان شهوات و ارتكاب جرم و گناه حفظ مىكند. در مقابل، بىتقوايى همان تسليم شدن در برابر شهوات سركش و از بين رفتن هرگونه كنترل بر آنهاست در واقع، تقوا همان احساس مسئوليت و تعهدى است كه به دنبال رسوخ ايمان در قلب بر وجود انسان حاكم مىشود و او را از «فجور» و گناه بازمىدارد و به نيكى و پاكى و عدالت دعوت مىكند.
افراد پاكدامن، با احساس احتمال گناه به خود مىلرزند و به خدا پناه مىبرند. براى مثال، هنگامى كه جبرئيل در خلوتگاه حضرت مريم وارد شد و وى خيال كرد او انسانى است كه به قصد سوء آنجا آمده، براى اينكه او را از اين قصد سوء باز دارد، روى اين صفت والاى انسانى و عامل پاكدامنى و بازدارنده از جرم و گناه انگشت گذاشت؛ صفتى كه هر انسانى از نفى آن كراهت دارد و اعتراف به نداشتن آن، براى او بسيار گران است. 30
«قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّا»(مريم:18)؛ گفت: من از تو به خداى رحمان پناه مىبرم، اگر تقوا دارى (از من دور شو). 31
2. توبه و باز اجتماعى نمودن بزهكار: يكى ديگر از ارزشهاى اخلاقى كه نقش مهمى در اصلاح و بازپروى مجرمان دارد و آنان را از كشيده شدن مجدد به سوى جاذبههاى گناهان و جرايم باز مىدارد، توبه است. طبق اين ارزش والاى اخلاقى، راه اصلاح و بازگشت همواره براى همه گناهكاران باز است و انسان خطاكار در تحت هيچ شرايطى نبايد از لطف و رحمت بيكران الهى مأيوس شود. بر اساس روايات، يأس از رحمت خدا، از گناهان كبيره قلمداد شده است. 32
قرآن كريم نيز مىفرمايد: «وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»(يوسف:87)؛ از رحمت الهى هيچگاه مأيوس نشويد؛ چراكه تنها كافران بىايمان از رحمت خدا مأيوس مىشوند. بنابراين، اگر انسان در تمام عمرش كوچكترين عمل مثبتى در پروندهاش وجود نداشته باشد، و بزرگترين جرايم را نيز مرتكب شده باشد، باز هم نبايد از عفو و مهربانى خدا نااميد باشد.
قرآن كريم در آيات متعدد با توسل به تشويق و تهديد و انذار، نهايت سعى و تلاش را كرده است تا مجرمان و گناهكاران از مسير غلطى كه در پيش گرفتهاند بازگردند و راه اصلاح و توبه را در پيش گيرند. از جمله، در سوره «طه» مىفرمايد: «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحا ثُمَّ اهْتَدَى» (طه: 82)؛ من كسانى را كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدايت يابند مىآمرزم. با توجه به اينكه «غفار» صيغه مبالغه است، مشخص مىگردد كه خداوند چنين افرادى را نه تنها يك بار، بلكه بارها مشمول آمرزش خود قرار مىدهد.
يكى از مهمترين موانع اين اصلاح و بازگشت، احساس گناهكارى بر اثر اعمال بد پيشين است. بخصوص هنگامى كه گناهان سنگين باشد، دايم اين فكر در ذهن انسان خطور مىكند كه اگر بخواهد به سوى پاكى و تقوا تغيير مسير دهد، چگونه مىتواند از مسئوليت سنگين گذشته خود را برهاند. اين فكر همواره همانند يك كابوس وحشتناك بر جان او سايه مىافكند، و چه بسا او را از تغيير مسير و گرايش به پاكى بازمىدارد به او القا مىكند: توبه كردن چه سود؟! زنجير اعمال گذشتهات همچون يك طوق لعنت بر دست و پاى توست، اصلاً تو رنگ گناه پيدا كردهاى؛ رنگى ثابت و تغييرناپذير. 33
در بينش قرآنى، اين مشكل حل شده است: توبه و انابه، چنانچه توأم با شرايطى باشد، وسيلهاى قطعى براى جدا شدن از گذشته، و آغاز يك زندگى جديد، و حتى «تولد ثانوى» است. بارها در روايات درباره بعضى از گناهكاران تائب تعبير «كمن ولدته امه» به كار رفته است. به اين ترتيب، قرآن درهاى لطف الهى را به روى هر انسانى در هر شرايطى و با هرگونه بار مسئوليتى باز گذاشته و يأس و نوميدى از رحمت الهى را از گناهان كبيره قلمداد نموده است. 34
در روايتى از امام باقر عليهالسلام مىخوانيم: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ التائب وَ الْمُقِيمُ عَلَى الذَّنْبِ وَ هُوَ مُسْتَغْفِرٌ مِنْهُ كَالْمُسْتَهْزِىء»؛ 35 كسى كه از گناه توبه كند همچون كسى است كه گناه نكرده، و كسى كه استغفار مىكند و با اين حال به گناه ادامه مىدهد مانند كسى است كه مسخره مىكند.
بنابراين، در مكتب تربيتى اسلام، توبه به عنوان يك اصل تربيتى با اهميت مطرح است. اسلام از تمام گنهكاران دعوت مىكند كه براى اصلاح خويش و جبران گذشته، از اين در وارد شوند.
امام سجاد عليهالسلام در مناجات «تائبين» به پيشگاه خدا چنين عرضه مىدارد: «الهى انت الذى فتحت لعبادك بابا الى عفوك سميته التوبة، فقلت تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحا، فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه»؛ 36 خداى من، تو كسى هستى كه درى به سوى عفوت به روى بندگانت گشودهاى، و نامش را توبه نهادهاى، و فرمودهاى بازگرديد به سوى خدا و توبه كنيد؛ توبه خالصى. اكنون عذر كسانى كه از ورود از اين در، بعد از گشايش آن، غافل شوند چيست؟
يكى ديگر از تدابير اسلام براى پيشگيرى از جرايم، احكام عبادى و الزامى مربوط به مسائل فردى و اجتماعى است. اين احكام علاوه بر سوق دادن انسان به سوى كمال نهايى، نقش مهمى در پيشگيرى از وقوع جرايم و انحرافات اجتماعى دارد. اين احكام در منابع دينى، در قالب واجبات و محرمات مطرح شده است كه رعايت آنها ضرورى است و نقض آنها علاوه بر عقوبت اخروى، موجب مجازات دنيوى نيز مىشود. 37 براى نمونه، نماز به عنوان يكى از واجبات اسلامى، همواره انسان را به ياد خدا و بازگشت به سوى او متذكر مىشود. در صورتى كه اين تذكر دائمى و مستمر، همراه با كليه شرايط و آداب آن انجام شود، علاوه بر اينكه از فحشا و منكرات و هرگونه انحرافات اخلاقى و رفتارى جلوگيرى مىكند، موجب صعود و عروج انسان به بالاترين درجه كمال نيز مىشود. قرآن در اينباره مىفرمايد: «أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» (عنكبوت: 45)؛ نماز به پا دار، كه نماز (انسان را) از زشتىها و گناه بازمىدارد و ياد خدا بزرگتر است.
يكى ديگر از احكام الزامى پيشگيرانه، روزهدارى است كه در واقع، نوعى تمرين تسلط و كنترل بر خواستهها و تمايلات نفسانى است. انسان در هنگام انجام اين تكليف الهى ملزم است كه در ساعات معينى از انجام بسيارى كارهاى مباح خوددارى كند، براى مثال، در مقابل شدت عطش تشنگى و تمايل شديد گرسنگى مقاومت كند، نيز تن به خواسته تمايلات سركش جنسى ندهد، تا توسط اين تمرين روزانه در جهاد اكبر در مقابل مهمترين عامل ارتكاب جرم و گناه، كه هواهاى نفسانى و خواسته نامشروع نفس باشد، فايق آيد و توانايى مقاومت او افزايش يابد. در نتيجه، طعم ثمره شيرين اين مقاومت را، كه ملكه تقوا و پرهيزگارى مىباشد، با تمام وجود بچشد. قرآن در اين زمينه چنين تصريح مىكند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: 183)؛ اى افرادى كه ايمان آوردهايد، روزه بر شما نوشته شده، همانگونه كه بر كسانى كه پيش از شما بودند نوشته شد تا پرهيزگار شويد.
يكى ديگر از احكام اجتماعى كه نقش مؤثرى در پيشگيرى از جرايم و انحرافات اجتماعى دارد، اصل امر به معروف و نهى از منكر است. بر اساس اين اصل، افراد جامعه بايد ناظر اعمال و رفتارهاى يكديگر بوده و با تمام توان در ترويج فضايل، ارزشها و خوبىها و جلوگيرى از وقوع جرايم و هرگونه انحرافات اجتماعى تلاش كنند. قرآن در اين زمينه مىفرمايد: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» (توبه: 71)؛ مردان و زنان باايمان، ولّى (يار و ياور) يكديگرند، امر به معروف، و نهى از منكر مىكنند.
در پيشگيرى وضعى سعى بر اين است كه از طريق سلب يا كاهش فرصتها و موقيعيتهاى ارتكاب جرم و كنترل و مديريت صحنه آن، وقوع و ظهور جرم ممتنع يا دشوار شود. هدف از آن نيز ايجاد وضعيتى است كه در آن، مجرم به رغم تصميم به ارتكاب عمل مجرمانه، از محقق نمودن قصد خود ناتوان گردد. 38 مثلاً، با غير قابل دسترس كردن آماج و اهداف جرم و اتخاذ تدابيرى براى حفاظت از اموال و افراد در معرض حملات احتمالى بزهكاران و ايجاد محدوديت براى استفاده از ابزار تسهيلكننده ارتكاب جرم و ايجاد موانع در برابر عمليات احتمالى مجرمان، وقوع جرم را غيرممكن ساخته و يا كوشش و زحمات و خطرات ارتكاب آن افزايش داده شود. نيز با استفاده از فناورى روز و نصب دستگاههاى مراقبتى نظير دوربينهاى مخفى، دزدگير و... ميزان خطر دستگيرى يا شناخته شدن مرتكب افزايش يابد و يا دستكم دستاوردها و سودهاى حاصله موردنظر مجرمان كاهش داده شود. همچنين با از بين بردن عواملى كه باعث تحريك يا تشويق افراد به ارتكاب جرم مىشود، از وقوع جرم پپشگيرى به عمل آيد. اين ايده چيزى جز يك درك و فهم ساده نيست كه بنابر آن، افراد براى حفظ خانه خود از دستبرد ديگران بر دربهاى آن قفل و شببندهاى خوب نصب مىكنند. طبق ضربالمثل معروف «مال خود را حفظ كن، همسايه را متهم به دزدى نكن» در واقع، با اين روش از پيشگيرى، وضعيتى ايجاد مىشود كه تحقق عمل مجرمانه را دشوار و پرخطر يا ناممكن مىسازد؛ از اينرو، به اين شيوه، «پيشگيرى وضعى» گفته مىشود. 39
بنابراين، پيشگيرى وضعى، بيشتر با حمايت از اهداف و آماج جرم و نيز بزهديدگان بالقوّه و اعمال تدابير فنى، به دنبال پيشگيرى از بزهديدگى افراد يا آماجها در برابر بزههكاران است. 40 بدون شك، يكى از مؤثرترين عوامل وقوع و شيوع جرم، سهلالوقوع بودن و وجود شرايط مادى مناسب براى ارتكاب آن است. برهم زدن اين شرايط و تبديل كردن آنها به شرايط پرخطر و صعبالوصول براى مجرمان بالقوّه، نقش مهمى در پيشگيرى از وقوع جرم دارد.
در اين رويكرد، بزديده سنگبناى پيشگيرى را تشكيل مىدهد و با اتخاذ اقدامات متعدد و متناسب، سعى در پيشگيرى از تجاوز به آن مىشود؛ چون در مواردى «بزهديده» اعم از انسان، حيوان، يا ثروت افراد، بيشتر در معرض بزهديدگى قرار مىگيرد و مجرمان انگيزه بيشترى پيدا مىكنند كه آنان را مورد طعمه خويش قرار دهند. دلايل اين امر را مىتوان در عدم حفاظت مناسب از آنان و دسترسى آسان به آنها و جذابيت بالا، سطح شعور پايين و نيز توانايى اندك آنان در دفاع از خود، خلاصه كرد. بنابراين، افراد داراى سطح شعور پايين، و نيز كودكان و كهنسالان به لحاظ اينكه توان لازم را براى دفاع از خود ندارند، بيشتر در معرض بزهديدگى قرار مىگيرند. زنان نيز به خاطر جذابيت بالاى آنان براى افراد مجرّد و همچنين غلبه عواطف و احساساتشان، طعمههاى خوبى براى تجاوز و فريب به شمار مىروند. همچنين بيگانگان و مهاجران و افراد بىيار و ياور و ناآشنا با محيط بيش از ديگران مورد طمع مجرمان و زورگويان واقع مىشوند. به همين دليل، برخى معتقدند كه با ارائه آموزشهاى خاص به بزهديدگان بالقوه و تدابير فنى و اقداماتى نظير بيمه، تأسيس خانه سالمندان و... مىتوان از بزهديدگى افراد پيشگيرى كرد. 41 نتيجه اينكه حفاظت از بزهديده هدف اصلى پيشگيرى كيفرى مىباشد، برخلاف دو ديدگاه پيشگيرى كيفرى و اصلاحى، كه مجرمْ محور هرگونه اقدام اصلاحى و كيفرى را تشكيل مىدهد. 42
در ذيل، مواردى از پيشگيرى وضعى را با توجه به آيات قرآن كريم (از آيه 75 سوره «كهف» تا آيه 20 سوره «نور») مورد بحث و بررسى قرار مىدهيم.
حفاظت از آماج، و دشوار كردن دسترسى به سوژهها از دستبرد تبهكاران و غاصبان زورمند، امرى معقول و ضرورى است. در دسترس بودن آنها علاوه بر تحريك و ترغيب مضاعف آنان، موجب مىشود كه بزهكاران بدون مانع و زحمت و احساس خطر به مقاصد شوم خود نايل شوند. براى مثال، در راستاى جلوگيرى از جرم سرقت، افراد جامعه موظفند اموال خود را در حرز و مكان متناسب با آن مال نگهدارى كند. در صورتى كه مالك در انجام اين وظيفه كوتاهى كند، قانونگذار ضمانت اجرا و نيز مجازات جرم را متفاوت دانسته است؛ زيرا عدم رعايت شرط حرز در واقع، نوعى تقصير را براى مالك در تحقق عمل سرقت به همراه دارد.
امروزه محافظت از آماجها در قالب قرار دادن مال در محل مناسب، نصب دزدگير و دوربين، گماشتن نگهبان در محلهاى حساس، علامتگذارى اموال و اجناس و امثال آنها محقق مىشود. 43
حتى اگر صاحبان آنها كوتاهى كنند يا قدرت و توانايى لازم را در مقابل باندهاى تبهكار نداشته باشند، بايد حكومت و افراد خيّر در اين زمينه اقدامات مقتضى را انجام دهند و مسئوليت حفظ حقوق و اموال محرومان را به عهده گيرند.
اقدامات دلسوزانه خضر عليهالسلام براى حفاظت از اموال مستمندان و يتيمان نمونه گوياى اين مورد است. خضر عليهالسلام در هنگام جدايى حضرت موسى عليهالسلام به دليل اعتراضات مكرر او، اينگونه از اسرار كارهاى خود پرده برمىدارد: «أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبا» (كهف: 79)؛ اما كشتى به گروهى مستمند تعلق داشت كه با آن در دريا كار مىكردند. من خواستم آن را معيوب كنم؛ زيرا مىدانستم در پشت سر آنها پادشاهى ستمگر است كه هر كشتى سالمى را از روى غصب مىگيرد.
خلاصه، معناى آيه اين است كه اين كشتى متعلق به عدهاى افراد مستمند بود كه به وسيله آن امرار معاش مىكردند و بر سر راه آنها حاكم ستمگرى بود كه كشتىهاى سالم را غصب مىكرد. من كشتى را معيوب كردم تا شاه غاصب و طمّاع، از آن چشم بپوشد. 44 در واقع، اين كار به ظاهر زننده كه اعتراض حضرت موسى عليهالسلام را برانگيخت، در مسير حفظ مال گروهى مستمند بود و بايد انجام مىشد.
همچنين درباره علت تعمير ديوار مىگويد: «وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ» (كهف: 82)؛ و اما آن ديوار، از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، و زير آن گنجى متعلق به آنها وجود داشت، و پدرشان مرد صالحى بود. پروردگار تو مىخواست آنها به حد بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج كنند. اين رحمتى از پروردگارت بود.
تنها راه حفظ گنج، تعمير ديوار بود، وگرنه با سقوط آن، گنج هويدا مىشد. 45 جالب اينجاست كه حضرت خضر در پايان مىفرمايد: «من تمام اين اقدامات پيشگيرانه را خودسرانه انجام ندادم، بلكه طبق فرمان خدا و دستور پروردگارم بود: «وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي.»
اهلبيت عليهمالسلام، گاهى برخى ياران خالص خود را در حضور ديگران مورد نكوهش و سرزنش قرار مىدادند تا مورد سوء ظنّ حكومت جبار وقت قرار نگيرند و جانشان سالم بماند. چنانكه امام صادق عليهالسلاماز زراره انتقاد علنى كرد تا از آزار عبّاسيان در امان باشد، سپس به او پيام داد كه براى حفظ جان تو چنين كردم. آنگاه آيه 79 سوره «كهف» را تلاوت كردند و فرمودند: تو برترين كشتىهاى اين درياى خروشانى و پشت سر تو پادشاه ستمگر غاصبى است كه دقيقا مراقب عبور كشتىهاى سالمى است كه از اين اقيانوس هدايت مىگذرد تا آنها را غصب كند. رحمت خدا بر تو باد در حال حيات و بعد از ممات. 46
گاهى حفاظت از آماج جرم منوط به اين است كه در برابر مجرمان و زورمندان موانعى ايجاد شود تا آنها نتوانند از آن موانع عبور كرده و افراد ضعيف يا اموال آنان را مورد طعمه مجرمانه خود قرار دهند.
نمونه بارز اين كار، سدى است كه طبق آيات قرآن، ذوالقرنين براى جلوگيرى از هجوم اقوام وحشى و غارتگر يأجوج و مأجوج ساخت تا بار ديگر نتوانند افراد ضعيفى را كه از ذوالقرنين درخواست ساختن آن سد را كرده بودند، مورد تاخت و تاز مجرمانه خويش قرار دهند. بر اساس روايتى از اميرالمؤمنين عليهالسلام يأجوج و مأجوج افراد ستمگرى بودند كه هنگام برداشت محصول و ميوهها، هجوم آورده و همه را غارت يا نابود مىكردند. 47
قرآن كريم در آيه 93 سوره «كهف» مىفرمايد: «حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْما لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً»؛ ذوالقرنين همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد، و در كنار آن دو كوه قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمىفهميدند (زبانشان مخصوص خودشان بود.)
در اين هنگام، آن جمعيت كه از ناحيه دشمنان خونخوار و سرسختى به نام يأجوج و مأجوج به شدت تحت فشار و شكنجه بودند، مقدم ذوالقرنين را كه داراى قدرت و امكانات عظيمى بود، غنيمت شمردند و از او خواستند ميان آنها و دشمنانشان سدى ايجاد كند: «قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدّا» (كهف: 94)؛ گفتند: اى ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مىكنند، آيا ممكن است ما هزينهاى در اختيار تو بگذاريم كه ميان ما و آنها سدى ايجاد كنى.؟ ذوالقرنين در پاسخ آنها چنين اظهار داشت: «قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْما» (كهف: 95)؛ مال و ثروت و قدرتى كه خداوند به من ارزانى داشته است، از آنچه شما به من مىدهيد بهتر است. (تنها) مرا با نيروى (خود) يارى كنيد، تا ميان شما و اين دو قوم مفسد، سد نيرومندى ايجاد كنم.
سپس چنين دستور داد: «آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ»؛ قطعات بزرگ آهن براى من بياوريد (و آنها را روى هم بچينيد) تا وقتى كه كاملاً ميان دو كوه را پوشانيد.
سومين دستور ذوالقرنين اين بود: «قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارا»؛ به آنها گفت: (در اطراف آن آتش بيفروزيد و) در آن بدميد. (آنها دميدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد.
سرانجام، آخرين دستور را چنين صادر كرد: «قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرا»؛ گفت: (اكنون) مس ذوب شده براى من بياوريد تا بر روى اين سد بريزم.
در پايان كار، اين سد به قدرى نيرومند و مستحكم شد كه آن گروه مفسد، نه قادر بودند از آن بالا بروند، و نه در آن سوراخى ايجاد كنند: «فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبا.» و با ايجاد اين مانع، آن قوم غارتگر ديگر نتوانستند به وحشىگرىهاى خود ادامه دهند.
در پايان، ذوالقرنين با نهايت ادب چنين اظهار داشت: «قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّي» (كهف: 98)؛ گفت: اين از رحمت پروردگار من است (اگر علم و آگاهى دارم و به وسيله آن مىتوانم چنين گام مهمى بردارم از ناحيه خداست.) 48
منظور از پيشگيرى كيفرى بهرهگيرى از جنبههاى ارعابآميز و هراسانگيز مجازاتها براى جلوگيرى از وقوع جرم است. با اين بيان كه مجازاتها ذاتا رنجآور و آزاردهنده هستند و درد و ناراحتى جسمى و روحى طاقتفرسايى را بر مجرم تحميل مىكنند. هيچ عاقلى با اراده و اختيار از تحمل چنين رنج و المى استقبال نمىكند.
به علاوه، مجازاتها رسواكننده و تحقيركننده هستند؛ 49 چون حاكى از اين است كه مجرم عمل زشت و ناپسندى را كه فطرت پاك هر انسانى از آن تنفر دارد، انجام داده و ارزشهاى اجتماعى مورد قبول همگان را لگدمال كرده است. همچنين امنيت جامعه را مختل نموده و خبث باطن و حقارت و كاستى شخصيت خويش را به معرض نمايش گذاشته است. از اينرو، مجازاتها حيثيت فردى و اجتماعى مجرم را از بين مىبرند. لكه ننگ و رسوايى بعضى از مجازاتها، همانند قصاص طرف و قطع دست، تا ابد در بدن مجرم باقى مىماند و او را انگشتنما مىكند. به دليل همين دو ويژگى رسواگرى و رنجآورى مجازاتها، همه افراد از گرفتار شدن در دام آنها مىترسند و مجازات جنبه رعبآورى پيدا مىكند و اعمال آن، هم مجرم را از ارتكاب مجدد جرم منصرف مىكند و هم موجب عبرتگيرى و بازدارندگى ساير افراد مىشود كه بالقوّه انديشه ارتكاب جرم را در سر مىپرورانند. به هر اندازه كه احتمال اعمال ضمانت اجراهاى كيفرى بيشتر شود، به همان نسبت جرم شيوع كمترى خواهد داشت؛ يك رابطه مستقيم رياضى بين افزايش ارعاب و كاهش جرم حاكم است. بدينترتيب، كيفر عامل پيشگيرىكننده از جرم محسوب مىشود.
قرآن با جرمانگارى برخى از رفتارها همچون قتل، سرقت، ضرب و جرح، زنا و... و تعيين مجازات عادلانه براى مرتكبان آنها، جامعه بشرى را به پيشگيرى كيفرى از جرم رهنمون كرده است. از جمله، درباره مجازات زنا مىفرمايد: «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (نور: 2)؛ زن و مرد زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد. هرگز نبايد در اجراى اين حد الهى گرفتار رأفت (و محبت كاذب) شويد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد. و بايد گروهى از مؤمنان حضور داشته باشند و مجازات آن دو را مشاهده كنند.
در اين آيه، تأكيد مىكند كه در اجراى اين حد الهى نبايد گرفتار محبتها و احساسات بىمورد شد؛ چون نتيجهاى جز فساد و آلودگى اجتماع به بار نخواهد آورد. براى خنثا كردن تأثيرات اينگونه احساسات و ترحم بىجا، مسئله ايمان به خدا و روز جزا را پيش مىكشد، چراكه بارزترين نشانه ايمان به اين دو، تسليم مطلق در برابر دستورات او است. ايمان به خداوند عالم حكيم سبب مىشود كه انسان بداند هر حكمى فلسفه و حكمتى دارد و بىدليل تشريع نشده، و ايمان به معاد سبب احساس مسئوليت انسان در برابر تخلفها مىشود.
قرآن براى اينكه كيفر نقش بيشترى در پيشگيرى مجرمان و ساير افراد جامعه از ارتكاب جرم ايفا كند، راهكارهايى را ارائه داده است؛ از جمله اينكه مجازات به صورت علنى اجرا شود. اگر مجازات به صورت مخفيانه انجام شود، هرچند درد و رنج جانكاهى را بر مجرم تحميل مىكند، ولى فاقد ويژگى رسواكنندگى است و تأثير چندانى در عبرتآموزى و بازدارندگى خود بزهكار و ساير افراد مستعد براى ارتكاب جرم ندارد. اين واقعيت را نيز از نظر نبايد دور داشت كه بسيارى از مردم براى حيثيت و آبروى خود بيش از مسئله تنبيهات بدنى اهميت قايلند. براى اينكه اين هدف مهم و مورد انتظار از كيفر محقق گردد، بايد مجازات به صورت علنى اجرا شود تا همه افراد از نزديك شاهد درد و رنج و افتضاح و تحقير ناشى از مجازات مجرم باشند و اين حقيقت تلخ را با تمام وجود دريابند كه اگر روزى دست از پا خطا كنند، چنين سرنوشت شومى در انتظار آنها نيز خواهند بود. به همين دليل، قرآن مىفرمايد: «وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.»
و با اين بيان، پاسخ اين سؤال روشن مىشود كه چرا اسلام اجازه مىدهد موجبات آبروريزى انسانى در حضور جمع فراهم گردد؟ پاسخ اين است: مادام كه گناه آشكار نگرديده و به دادگاه اسلامى كشيده نشده باشد، خداوند «ستارالعيوب» راضى به پردهدرى نيست، اما بعد از ثبوت جرم و بيرون افتادن راز از پرده استتار، و آلوده شدن جامعه و كم شدن اهميت جرم، بايد مجازات به گونهاى اعمال شود كه اثرات منفى جرم خنثا شود و عظمت و قبح جرم به حال نخستين بازگردد.
اصولاً در يك جامعه سالم بايد «تخلف از قانون» با اهميت تلقّى شود. مسلما اگر تخلف تكرار گردد، آن اهميت شكسته مىشود و تجديد آن تنها با علنى شدن كيفر متخلفان است كه به نوبه خود ترمز نيرومندى در برابر هوسهاى سركش همه اقشار جامعه است. 50
از آنچه به تفصيل گذشت، نكاتى چند به دست مىآيد:
1. قرآن بهترين و بىبديلترين شيوهها را براى پيشگيرى از جرايم و مفاسد اجتماعى معرفى كرده است. همه اين شيوهها، مكمّل و جزء تفكيكناپذير يك سياست پيشگيرى كامل و فراگير را تشكيل مىدهد.
2. قرآن بر خلاف ديدگاه برخى مكاتب جرمشناسى، كه بر پيشگيرى غيركيفرى اصرار دارند و درصدد حذف مجازات از برنامه سياست جنايى هستند، مجازات مجرمان را به منظور پيشگيرى از تكرار جرم توسط خود مجرم و عبرتآموزى ديگران، بايسته و ضرورى مىداند.
3. قرآن در راستاى انجام رسالت اصلى خويش، بر اصلاح و تربيت اخلاقى افراد و رساندن انسان به مقامات والاى معنوى تأكيد ويژهاى دارد. اين امر مىتواند علاوه بر سوق دادن انسان به سوى كمال نهايى و قرب الهى از ارتكاب جرايم به نحو مؤثرى پيشگيرى نمايد.
4. طبق آيات متعدد قرآن، كه به طور صريح به اتخاذ تدابير به حفاظت از مجنىعليه و افراد در معرض تهاجم و اموال آنها دستور مىدهد، اين حقيقت به روشنى اثبات مىشود كه شيوه پيشگيرى وضعى، محصول نظريهپردازى متفكران غربى نيست، بلكه قدمت و سابقه اين ديدگاه به زمان نزول اين آيات برمىگردد.
ـ تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمّد، غررالحكم و دررالكلم ، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1366.
ـ حاجى دهآبادى، محمّدعلى، «پيشگيرى از جرم»، در: دانشنامه امام على عليهالسلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1380.
ـ خسروشاهى، قدرتاللّه، «پيشگيرى از جرم در آموزههاى قرآنى»، بصيرت ، ش 30ـ31، ص 55ـ73.
ـ صدر، سيد محمّدباقر، فلسفه ما ، قم، دارالكتب الاسلاميه، چ دهم، بىتا.
ـ صدوق، محمّدبن على، من لا يحضره الفقيه ، قم، انتشارات اسلامى، چ دوم، 1413 ق.
ـ صفارى، على، «مبانى نظرى پيشگيرى از وقوع جرم»، تحقيقات حقوقى ، ش 33ـ34 (زمستان 1380)، 267ـ321.
ـ طباطبائى، سيد محمّدحسين، الميزان ، ترجمه سيد محمّدباقر موسوى همدانى، قم، انتشارات اسلامى، چ پنجم، 1374.
ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمع البيان ، تهران، فراهانى، 1360.
ـ عروسى حويزى، عبدعلى، تفسير نورالثقلين ، قم، اسماعيليان، چ چهارم، 1415 ق.
ـ قرائتى، محسن، تفسير نور ، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، چ يازدهم، 1383.
ـ كلينى، محمّدبن يعقوب، اصول كافى ، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ چهارم، 1407 ق.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار ، بيروت، مؤسسة الوفا، ط. الثانية، 10403ق.
ـ مطهّرى، مرتضى، ده گفتار ، تهران، صدرا، چ دهم، 1373.
ـ ـــــ ، مجموعه آثار ، تهران، صدرا، چ هشتم، 1377.
ـ مكارم شيرازى ، ناصر و همكاران، تفسير نمونه ، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ يازدهم، 1374.
ـ ميرخليلى، محمود، «پيشگيرى وضعى از نگاه آموزههاى اسلام»، فقه و حقوق ، ش 1 (تابستان 1380)، ص 59ـ81.
ـ نجفى ابرندآبادى، علىحسين، «پيشگيرى از بزهكارى و پليس محلى»، تحقيقات حقوقى ، ش 25ـ26 (بهار و تابستان 1378)، 129ـ141.
ـ نوربهار، رضا، زمينه حقوق جزاى عموى ، تهران، كانون نشر وكلاى دادگسترى، 1369.
1 كارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. دريافت: 15/7/88 ـ پذيرش: 30/11/88.
2 ـ على صفارى، «مبانى نظرى پيشگيرى از وقوع جرم»، تحقيقات حقوقى ، ش 33ـ34، ص 268و304.
3 ـ محمود ميرخليلى، «پيشگيرى وضعى از نگاه آموزههاى اسلام»، فقه و حقوق ، ش 1، ص 61.
4 ـ على صفارى، «مبانى نظرى پيشگيرى از وقوع جرم»، تحقيقات حقوقى ، ش 33ـ34، ص 313ـ314.
5 ـ احزاب: 67 / انبيا: 53ـ54.
6 ـ بقره: 170.
7 ـ يونس: 36 / نجم: 28 / انعام: 116.
8 ـ قدرتاللّه خسروشاهى، «پيشگيرى از جرم در آموزههاى قرآنى»، بصيرت ، ش 30ـ31، ص 55ـ73.
9 ـ ناصر مكارمشيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج27، ص 168.
10 ـ جلالالدين سيوطى، الدر المنثور ، ج 6، ص 171.
11 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار ، ج 25، ص 204.
12 ـ محمّدبن على صدوق، من لايحضره الفقيه ، ج 4، ص 408.
13 ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار ، ج 2، ص 99.
14 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان ، ترجمه سيد محمّدباقر موسوى همدانى، ج 9، ص 326.
15 ـ يس: 60.
16 ـ فرقان: 43.
17 ـ سيد محمّدباقر صدر، فلسفه ما ، ص 46.
18 ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج 8، ص 315.
19 ـ محسن قرائتى، تفسير نور ، ج 8، ص 15.
20 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان ، ج 14، ص 479.
21 ـ همان، ج 13، ص 502.
22 ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان ، ج 15، ص 137.
23 ـ ناصر مكارمشيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج12، ص 564.
24 ـ همان، ج 1، ص 426.
25 ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار ، ج 1، ص 233و234.
26 ـ ناصر مكارمشيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج18، ص 478.
27 ـ عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم ، ص 299، ح 6771.
28 ـ همان، ح 6781.
29 ـ همان، ص 295، ح 6639.
30 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان ، ج 14، ص 53.
31 ـ محسن قرائتى، تفسير نور ، ج 7، ص 254.
32 ـ محمّدبن على صدوق، من لايحضره الفقيه ، ج 4، ص 563ـ564.
33 ـ ناصر مكارمشيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج19، ص 505.
34 و35 ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى ، ج 2، ص 435.
36 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار ، ج 95، ص 173.
37 ـ قدرتاللّه خسروشاهى، «پيشگيرى از جرم در آموزههاى قرآنى»، بصيرت ، ش 30ـ31، ص 69.
38 ـ محمود ميرخليلى، «پيشگيرى وضعى از نگاه آموزههاى اسلام»، فقه و حقوق ، ش 1، ص 62.
39 ـ همان، ص 60 / على صفارى، «مبانى نظرى پيشگيرى از وقوع جرم»، تحقيقات حقوقى ، ش 33ـ34، ص 291.
40 ـ علىحسين نجفى ابرندآبادى، «پيشگيرى از بزهكارى و پليس محلى»، تحقيقات حقوقى ، ش 25ـ26، ص 129ـ149.
41 ـ محمّدعلى حاجى دهآبادى، «پيشگيرى از جرم»، در: دانشنامه امام على عليهالسلام، ج 5 ص 290.
42 ـ على صفارى، «مبانى نظرى پيشگيرى از وقوع جرم»، تحقيقات حقوقى ، ش 33ـ34، ص 268.
43 ـ محمود ميرخليلى، «پيشگيرى وضعى از نگاه آموزههاى اسلام»، فقه و حقوق ، ش 1، ص 78.
44 ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان ، ج 15، ص 113.
45 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان ، ج 13، ص 485.
46 ـ عبدعلى جمعه حويزى، تفسير نورالثقلين ، ج 3، ص 285.
47 ـ ناصر مكارمشيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج12، ص 519.
48 ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج 12، ص 535 / سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان ، ج 13، ص 411.
49 ـ رضا نوربهار، زمينه حقوق جزاى عمومى ، ص 345.
50 ـ ناصر مكارمشيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج 14، ص 361.